برای همسرم
کبوتر وحشی
چشم بستم که نو کـــنم ، یادی
یادی از روزهــــــای دلشادی
یاد آن روز های خوب به خیر
تک درختِ کــــــــــنارِ قنادی
رفتنت همچـو برق فوری بود
آمَدَت چـــــــون نوازش ِبادی
تا مرا پای بند خـــود ، کردی
پر کشـــــــیدی به عمق آبادی
روزگــــــــارم سیاه شد بی تو
تا رسید از تو پیـــــک آزادی
من برایت چــــه دامها بستم!!
غافل از اینکه تو، چه استادی
عاقبت ، ای کـــــبوتر وحشی
وه چه نیکــــو به دامم افتادی
سالهای خوشی که برمن ، رفت
لحــــظه هایی ، لبالب ازشادی
همه ، مدیون با تو بودن ، بود
توبه من ، جان زندگـــی دادی
مصطفی معارف 2/12/90 کرج
:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9